تمام سهم من از تو (دست نوشته مانی نوروزی)
دارم صداشو می شنوم..صدای قطراتشو…صدای آرومشو…
می دونی؟ وقتی خیلی ناراحتم تنها بارونه،تنها صدای بارونه که می تونه این قلبه دیونم رو آروم کنه..
دارم صداشو می شنوم، صدای خوردن قطراتش که آرومو نرم بدن زمین رو لمس می کنه…
قلمی از جنس تنهایی روی کاغذی سیراب از قطرات بارون به حرکت در می آرم.. دست نوشته دیگه ای از مانی نوروزی ..

چشمام خیره به آبی هست که رو زمین جمع شده، قطراتی که با خوردن به آب موج های دایره شکل کوچیک و پر رنگی رو درست می کنن انگاری با دیدن آب از قطره بارون بودنشون سرد میشن که رفته رفته بزرگ میشن که با بزرگ شدن کمرنگ و رفته رفته فراموش می شن تا زمانی که محو می شن..همونطور که تو فراموشم کردی..همونطور که من از زندگیت محو شدم..
یادته بهت گفتم عاشق بارونم؟
یادته ازت قول گرفتم هر وقت بارون میاد به یادم باشی؟ بی معرفت حتی یه بارم به قولت عمل نکردی..
بذار باهات رو راست باشم..!
وقتی بارون میاد ناخودآگاه دلم می گیره.. وقتی بارون میاد دلم بهونتو می گیره..
حتی دلت برام تنگ نشده ، بوی تنت از پیرهنم پاک نشده.. انگاری که نبود من حس نشده..
چرا قلبم تند می زنه؟ این چه حس عجیبیه؟ نمی دونم..
آسمون رو خیلی دوست دارم هر وقت دلم تنگ میشه آسمونم ابری میشه، یه جور خاص غمگین می شه..
دارم نبودتو حس می کنم. فکر می کردم خیلی به هم نزدیکیم…فکر می کردم از کوچکترین جزئیات هم خبر داریم..فکر میکردم چیز مخفی بینمون نیست..
امروز یه اتفاق افتاد،یه اتفاق تلخ…کسی که منو برده بود به اوج آسمون یهو رهام کرد..
تازه فهمیدم که اشتباه می کردم..تازه فهمیدم که فاصله ما،فاصله زمین تا آسمونه..
همه چیز برام گنگه..یعنی چی؟ یعنی در موردت اشتباه کردم؟ یعنی باهام بازی کردی؟ چیزی نگو..هیچی نگو..
بهم نگو هر جا می ری به یادم مییفتی..فکر کردی به تو توجهی ندارم؟ نمی دونستی یواشکی نگات می کردم..
تحمل جدایی خیلی سخته برام..آسمون وقتی بارونی می شه بی اختیار تو رویاهام دنبال تو می گردم..
نمی خوام.. امشب زیر بارون به یاد بودنت با خودم حرف میزنم..حرفای من گلایه نیست، کنایه به قلب پاکته، تصمیمشو نمی گیره که من باشم یا…
تو تقصیری نداری..همش نقصیر منه..قرارمون یه دوستیه ساده بوده،تو همون دوستی ، این منم که عاشقت شدم.
می دونی بی آرزویی یعنی چی؟می دونی یه جوون هیچ آرزویی نداشته باشه یعنی چی؟ یعنی مرگ لحظه هاش..یعنی… یعنی….
آرزوهامو به باد دادی،رویاهامو به باد دادی..نفهمیدی اون حلقه تو دستت چقدر آروم قلب منو شکست.
نمی دونم چرا از دستت نمی تونم ناراحت بشم،با اینکه تورو ندارم عاشق هیچکی نمی شم..
نمی دونم چرا از تو انتظار نداشتم..
نمی دونم چرا رو تو یه حساب دیگه باز کرده بودم..
دارم میترسم.. یعنی حسم داره نسبت بهت عوض می شه..؟
چرا بغض تو گلوم داره خفم می کنه؟ دل لعنتی من چی می خوای از جونم..؟مال تو نیست…
داره حسودیم می شه به زمین.. جای نوازش دستاتو رو بدنم حس می کنم. بدنم داغ شده، آسمون با بارونش زمینو نوازش می کنه صبرم دیگه تموم شده.از اسارت سایبون اون درخت مهربون رها می شم.
آسمون زیر بارون چشمات راه می رم.. قطرات بارون رو صورتم بازی می کنن،منم تو خیالم دستای تورو تجسم می کنم..
من همون پسر مغرورم که می میرم برات..ولی هرگز عشقو گدایی نمیکنم ازت.. باشه از زندگیت می رم بیرون ..

تو با همسفرت ادامه بده…نمی دونی چقدر دیر می گذره این ثانیه ها، دلم داره در میاد از تو سینم.یکم فکر نکردی؟ من بخاطر تو اومدم، بخاطر تو..تو الان کجایی؟ کنار اون.من تو این جهنم تردید، تو با لبی خندون کنار اون.
میدونی من کیم؟ من اون پرنده هستم که تو اوج پروازش بال هاشو می بنده تا سقوط کنه..
باشه دیگه نمی نویسم از تو.. تا کمک کنم که راحت فراموشم کنی.. باشه سکوت کن..سکوت کن
تمام سهم من از تو این خاطرات تلخ و شیرینه.. خودت رو که ندارم ولی یادت همیشه….
دست نوشته های مانی نوروزی ۱۳۹۱/۰۲/۲۲
نویسنده: مانی نوروزی
منبع: سایت مانی وب
46 دیدگاه
سولماز ۴ مهمان
سلام مانی جان امیدوارم نوشته هات راست نباشه و فقط قوه تخیلت باشه
nazgol.73 مهمان
بارونو دوست دارم هنوز
چون تورو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون میباره
بارونو دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم
جا میگیرن توی یه آه
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
پرسه پاییزی ما
مرداد داغ دست تو
بارونو دوست داشتی یه روز
عزیز هم پرسهی من
بیا دوباره پا به پام
تو کوچهها قدم بزن
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
ماني مدیر
سلام نازگل جانtango/tango/rose.gif)
tango/tango/rose.gif)
زیبا بود.ممنون از حضورت
farima مشترک
سلام با احساس بو مرسی واقعا،یه چیز بگم؟تو همه دست نوشته هاتون یه جورایی بارون و خیلی زیبا به تصویر کشیدی من تا قبل اینکه دست نوشته های شمارو بخونم همیشه از بارون فراری بودم راستشو بخواید اصلا دوسشم نداشتم ولی الان که فکرشو میکنم میبنم بابا بارون چقدر حرف داره پشت او قطره های ریز و درشتش نگاهم و دقیق تر که کردم دیدم الان خیلی هم دوسش دارم یه حس قشنگی میده به آدمtango/tango/rose.gif)
ماني مدیر
سلام فریما جانtango/tango/rose.gif)
tango/tango/brokenheart.gif)
tango/tango/rose.gif)
ممنون نظر لطف شماست…واقعا بارون رو دوست نداشتی؟
خوشحالم که با این کلمات نگاه دیگه ای به بارون پیدا کردی…
zahra مهمان
عالی بود
tango/tango/applause.gif)
ماني مدیر
سلام زهرا جانtango/tango/rose.gif)
tango/tango/rose.gif)
نظر لطفتونه